انصاف در شهرگردانی
شهرگردانی یا حکمرانی شهری در صورتی موثر، منصفانه، و پایدار خواهد بود که نسبت به موضوع جنسیت حساس باشد. مشارکت عمومی و شهروندی از عوامل مهم و تعیینکننده در حکمرانی مطلوب هستند. حکمرانی مطلوب نه تنها به مدیریت کارآمد زیرساختها و خدمات، بلکه به برابری شهروندان و رفتار منصفانه با آنان نیز میپردازد.
ساختارهای غالب جنسیتی به شکل قابل توجهی بر نحوه مشارکت زنان و مردان در شهرگردانی و منافع آن برای زنان و مردان تاثیر میگذارند. هنجارها، انتظارات، و مظاهر نهادین این ساختارهای جنسیتی، دسترسی زنان به منابع اجتماعی و اقتصادی و در نتیجه منابع سیاسی شهری را محدود میکنند. بیشتر جوامع نقشها و مسئولیتهای متفاوتی برای زنان و مردان در نظر میگیرند، اما برای نقش برجسته نیروی کار زنان در حفظ خانواده و باهمستان ارزش چندانی قائل نمیشوند یا حتی این نقش را به کلی نادیده میگیرند. نکته تناقضآمیز این است که در این شکل از بازتولید اجتماعی، زمان (و گاه مجال) چندانی برای مشارکت زنان در زندگی شهروندی جهت تعیین مسیر زندگی خودشان در نظر گرفته نمیشود.
در همکاریهای گسترده در شهرگردانی باید به موانع مشارکت زنان در زندگی عمومی توجه داشت. از جمله این موانع میتوان به نبود اعتماد به نفس یا مهارت و بار ناشی از مسئولیتهای چندگانه اشاره کرد. زنان تنها گروهی نیستند که در روندهای سیاسی و برنامهریزی به حاشیه رانده میشوند. تنوع یکی از واقعیتهای شهرسازی است. رویکرد جنسیتی در برنامهریزی میتواند بسیاری از چالشهای ناشی از تنوع اقتصادی و اجتماعی را حل کند. برای رویارویی با این چالشها باید به پیچیدگی نقشهای اجتماعی زنان و مردان توجه داشت و از مشارکت آنها در مدیریت زندگی هرروزه استقبال کرد.
رابطه جنسیت و شهرگردانی
شهرگردانی مطلوب صرفا تابعی از کارآمدی اداری و اجرایی نیست بلکه همچنین تابعی از مشارکت شهروندی در روندها و ساختارهای شهرگردانی است. حقوق بشر و میزان مشارکت نیز از مسائل مهم در شهرگردانی هستند، و به خصوص باید توجه ما را به افرادی جلب کنند که به حاشیه رانده شده یا از دسترسی به منابع اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی شهر محروم هستند.
جنسیت یکی از متغیرهای اساسی است که بر اساس آن میتوان پرسشهایی را در خصوص چارچوببندی مسائل مربوط به فرایندها و پیامدهای کمتوجهی جنسیتی در محیط شهری طراحی نمود. نقشها و مسئولیتهای تعریفشده برای زنان و مردان از طرف جامعه باعث میشوند که مردان و زنان سهم یکسانی در زندگی شهری نداشته و از منافع موجود به یک اندازه بهرهمند نشوند.
البته هدف از بیان این گزاره کلی نادیده گرفتن تنوع و پیچیدگی تجربههای عینی افراد در شهرهای مختلف جهان نیست. زنان نیز مانند مردان گروهی یکدست نیستند. برخی زنان سالمند و گروهی دیگر شاغل هستند، و دستهای دیگر بیشتر مسئولیتها را در خانه بر عهده دارند. گروهی از زنان نیز میکوشند بین بسیاری از این نقشها توازن ایجاد کنند. همچنین زنان تنها گروهی نیستند که از شهرگردانی و تدوین سیاستهای شهری و برنامهریزی برای شهر کنار گذاشته میشوند. گروههای دیگر نیز بر اساس عواملی مثل نژاد یا طبقه اجتماعی چنین چیزی را تجربه میکنند.
تجربههای متفاوت
شواهدی روزافزون وجود دارند که نشان میدهند استفاده و بهرهگیری زنان از شهر با مردان فرق دارد، و این شیوههای استفاده نه بر اساس ویژگیهای زیستشناختی و ذاتی بلکه بر اساس وضعیت اجتماعی مشخص میشوند، و برای لحاظ کردن این تفاوتها در برنامهریزی و سیاستگذاری باید در شهرگردانی نسبت به مساله جنسیت حساس بود.
این حساسیت نسبت به جنسیت را شاید بتوان به این شکل تعریف کرد: درک، پذیرش، و پاسخگویی نسبت به نقشها و مسئولیتهای متفاوت زنان و مردان و همچنین روابط اجتماعی بین آنها در جوامع کوچک انسانی. به این ترتیب، شهرگردانیِ حساس به جنسیت تابعی است از مشارکت برنامهریزان شهری و سیاستگذاران در زندگی ساکنان شهر. در واقع این مشارکت باید دوسویه باشد چرا که در روند سیاستگذاری و برنامهریزی باید از دانش، توان، و اطلاعات کارشناسی زنان و مردان عادی استفاده کرد.
دو هدف اصلی نگاه جنسیتی
با در نظر داشتن این مسائل، برای رسیدن به راهکارهای مطلوب و حساس به جنسیت باید به دو هدف اساسی توجه داشت. هدف اول افزایش مشارکت زنان در جای جای جوامع کوچک انسانی و توسعه آن است. هدف دوم افزایش آگاهی جنسیتی و شایستگی جنسیتی بین زنان و مردان در عرصه سیاسی، سیاستگذاری، و برنامهریزی است. این دو هدف متفاوت اما مرتبط، نقشآفرینی بازیگران، سازمانها، و نهادهای گوناگون را میطلبد و به مداخله و مهارتهای ویژه نیاز دارد. راهکارها و چارههایی که برای سازمانهای مردمنهاد زنان در جوامع محلی یا باهمستانها مناسب است، شاید برای ادارههای دولتی محلی یا مسئولان برنامهریزی شهری مناسب نباشد. با این وجود، در همه راهکارهای مطلوب حساس به جنسیت در تمامی نهادها و سازمانهای شهری باید اهداف بلندمدتی همچون عدالت اجتماعی، راهکارهای مشارکتی، و برابری جنسیتی را به شکلی منسجم در نظر گرفت.
در تلاش برای رسیدن به این اهداف، باید بین افراد و دیدگاهها تمایز قائل شد. زنان و مردان (و نه جنسیتها) در شهرگردانی و همکاری مشترک حضور و مشارکت دارند و این روند را سازماندهی میکنند. زنان در نقش زن یا در نقش گروهی خاص از زنان، تشکیلات خاص سیاسی یا همسود را تشکیل میدهند. این کار در بستر سازمانهایی جداگانه یا ترکیبی صورت میگیرد. زنان در قالب تشکیلات یا گروههای همسود میتوانند حول اهداف کاملا فمنیستی یا بدون این اهداف، با همراهی یا بی همراهی مردان، درون یا بیرون سازمانهای دیگر، و در قالب ائتلاف یا به شکل مستقل، خود را سازماندهی کنند.
اهمیت داشتن یک رویکرد منسجم
دیدگاه آگاه و هشیار به تفاوتهای جنسیتی به تشکیلات یا افراد مشارکتکننده مربوط نمیشود بلکه به راهکارهای سیاستگذاری، برنامهریزی، مدیریت، و سازماندهی شهری مربوط است. چنین دیدگاهی به نقشها و مسئولیتهای متفاوت زنان و مردان و نیز روابط اجتماعی بین آنها در جوامع کوچک انسانی توجه دارد. زنان و مردان دستاندرکار که به توسعه برابر و مشارکتی جوامع کوچک انسانی توجه دارند، میتوانند به یک اندازه منافع جنسیتی و تنوع اجتماعی در شهرگردانی را درک کرده و در برنامهریزی شهری راهکارهای مناسب جنسیتی را در پیش گیرند.
برای مشارکت زنان در روند سیاستگذاری و برنامهریزی شهری، و برای افزایش حساسیت جنسیتی در این روند، باید از رویکردی منجسم بهره گرفت. این رویکرد چند جزء مهم دارد:
- بهبود وضعیت نمایندگی زنان در ساختارهای سیاسی، چرا که توسعه جوامع کوچک انسانی فرایندی سیاسی و همچنین فنی و نهادی است و مشارکت و دیدگاههای زنان میتواند به این فرایند کمک کند؛
- مشارکت فعال زنان در سازمانهای خارج از دولت، ایفای نقش حمایت و ترویجگری و تاکید بر خواستهها برای توسعه جنسیتمدار جوامع کوچک شهری، از طریق مذاکره، لابیگری و پیگیری مطالبات از نمایندگان منتخب، مسئولان، و متخصصان و دستاندرکاران شهرسازی؛
- استفاده از رویکردی جامع و حساس به جنسیت در شکلی جدید از همکاری شهری. نهادهای شهری باید در این زمینه شکل جدیدی از همکاری را در سطح گسترده دنبال کنند و منافع، نقش، و تواناییهای متقابل زنان را نیز در کنار مردان به رسمیت بشناسند.
حضور زنان در سمتهای دولتی
ورود زنان به سمتهای مهم دولتی و روند اداری بخش مهم از پیشبرد شهرگردانی است. حضور زنان در سمتهای دولتی ضامن توجه به منافع زنان دیگر نیست. باورهای سیاسی، ایدئولوژی، نژاد، و طبقه اجتماعی گاه با مطالبات جنسیتی گره خورده و گاه حتی مقابل آن قرار میگیرند و به این ترتیب رابطه بین زنان حاضر در قدرت و حوزه زنان طرفدار احتمالی آنها را پیچیدهتر میکنند.
با این حال، این پیچیدگی باعث نمیشود اهمیت و ارزش عملی و نمادین گسترش نقش زنان در سمتهای دولتی کمرنگ شود. زنان بخش بزرگی از جمعیت شهری را تشکیل میدهند و در برخی موارد اکثریت این جمعیت زنان هستند. در مواردی که فرایندهای دموکراتیک بر جامعه حاکم هستند، زنان در سمتهای دولتی به مفهوم نمایندگی در دموکراسی معنا میبخشند. آنها دیدگاههای زنان را در مراکز قدرت نهادینه کرده و به این دیدگاهها مشروعیت میدهند. همچنین این زنان الگوهایی برجسته هستند که الهامبخش زنان دیگر برای مشارکت در شهرگردانی شده و یا امکان این مشارکت را فراهم میکنند. به علاوه، زنان در موضوع محیط شهری تجربهها و روابط خاصی دارند و میتوانند این تجربه را در اختیار دیگران قرار دهند.
زنان ثابت کردهاند که در تغییر شهرها نقشی موثر دارند، به ویژه در سطح محلی و محلات که زنان دیدگاههای قاطع و شناخت عمیقی از جامعه دارند و میتوانند پیشنهادهای ارزشمندی ارائه کنند. در این زمینه باید از تجربه و دانش کارشناسی زنان استفاده کرد.
محدودیتهای موجود
با این وجود، زنان برای مشارکت در زندگی عمومی با موانعی روبرو هستند. در بسیاری از کشورها، وجود محدودیتهای فرهنگی باعث تقویت کاستیهای اجتماعی-اقتصادی در سطح کلیتر شده و مشارکت زنان را در شهرگردانی محدود میکنند.
حتی در کشورهای خوشسابقه در بحث حضور زنان در عرصه سیاسی، مثل آلمان و نروژ، نمایندگی زنان در سطح ملی در حال کاهش است. حدود پنج سال پیش در استرالیا، تقریبا نیمی از شهرداران مراکز ایالتی زن بودند. اما این تعداد در حال حاضر به یک نفر رسیده است. حتی در مواردی که سهم زنان تقریبا ثابت مانده، جابجایی زنان در سمتهای انتخابی قابل توجه بوده است. این جابجایی میتواند شتاب تغییرات مورد نظر زنان مسئول را در روندهای سیاسی، سیاستگذاری، و برنامهریزی کاهش دهد.
معمولا فرسودگی یا کاهش انگیزه در خود زنان باعث میشود پیشرفتهایی که به سختی به دست آمدهاند از دست بروند، و البته تضاد منافع زنان با گروههای قدرتمندتر مخالف آنها نیز در این زمینه نقش دارد. حتی در مواردی که فرصتهایی برای مشارکت زنان در زندگی سیاسی وجود داشته، جوامع اندکی توانستهاند مشارکت مداوم زنان را در این روند تسهیل کنند.
چارهجویی برای حل مشکل
شاید به همین خاطر باشد که زنان در زندگی سیاسی معمولا منفعل به نظر میرسند. برای این که نمایندگان زن در ادامه کار سیاسی، تلاش در حفظ سمت، و انجام مسئولیتهای خود در قبال زنان دیگر موفق باشند، باید نقشها و مسئولیتهای چندگانه زنان به رسمیت شناخته شود. به علاوه، دولت نیز باید این زنان را در راهکارهای خود همراه سازد. تجربه کشور سوئد در این زمینه نشان میدهد گسترش مراکز مراقبت از کودکان و حمایت از والدین میتواند مشارکت زنان را در عرصههای سیاسی همچنین بازار کار افزایش دهد. این روند باعث شده هم زنان و هم مردان بتوانند ضمن ایفای مسئولیتهای خانوادگی، فعالیتهای ثمربخش یا زندگی سیاسی خود را نیز حفظ کنند. بنابراین، برای حضور زنان در عرصه عمومی لازم است که پیشنیازهای مادی و قانونی برآورده شوند.
مسئولیتپذیری سیاسی در برابر جامعه زنان در حوزه انتخاباتی، چه در سطح ملی و چه در سطح شهری یا کلانشهری، خود به خود شکل نمیگیرد. زنانی که سمتهای دولتی را در دست دارند گاه مانند مردان به مقوله جنسیت بیتوجهند. برای مثال، یک تحقیق بر روی نمایندگان زن مجلس در هند نشان میدهد وفاداری به طبقه اجتماعی، کاستها (طبقههای ارثی در هندوستان)، یا دیگر تعهدات نهادین در حوزههای مختلف، محدودیت در بازنمایی و انعکاس منافع زنان را در پی دارد. عامل اصلی در اینجا وجود ساختارها و روابط نهادین برای اطمینان از انعکاس منافع زنان در شوراهای محلی و نیز دسترسی اعضای این شوراها به سازوکارها و مجاری ارتباطی باز و شفاف برای مشورت با حوزه انتخاباتی است. در بسیاری از کشورها، اراده و آگاهی سیاسی لازم برای این کار وجود ندارد.
باهمستان، حمایت و جنسیت
کنشگری در سطح باهمستان یکی از راههای مهم برای افزایش مشارکت شهروندی در روند برنامهریزی و سیاستگذاری در سطح شهر است. مسئولان در تمام سطوح دولت از تعهد به نظرخواهی از باهمستانها دم میزنند. در مواردی که منافع باهمستان پررنگ است یا گروههای همسود یا خود باهمستانها سازماندهی مناسبی دارند، این تعهد در بهترین حالت باید به راهکارهای موثر و عملی تبدیل شود. اما با وجود فعالیت زنان در سطح باهمستان، معمولا نقش زنان در روند برنامهریزی شهری نادیده گرفته میشود.
مسئولان برنامهریزی و تصمیمگیری معمولا به منافع خاص زنان بیتوجه هستند، از آنها نظرخواهی نمیکنند، و به مشکلاتشان رسیدگی نمینمایند. این وضعیت به نوبه خود مشارکت زنان را در باهمستان کاهش میدهد، و مسئولان برنامهریزی و تصمیمگیری همچنان گفتههای زنان و نیز تاثیر تصمیمات خود را بر زندگی زنان نادیده میگیرند.
در صورت وجود مشارکت، زنان معمولا به دو شکل فعالیت میکنند. از یک سو، زنان معمولا به موضوعاتی توجه میکنند که با موضوعات مورد توجه مردان فرق دارد. برای مثال، احتمال سازمان گرفتن زنان حول مسائل مربوط به بهداشت و سلامت بیشتر از مردان است، هر چند هر دو گروه در بحث بهداشت و سلامت نیازهای جنسیتی خاص خود را دارند.
با توجه به مسئولیت اجتماعی زنان در بهداشت و سلامت خانه و خانواده و مراقبت از فرزندان، توجه زنان به این موضوعات جای تعجب ندارد. بنابراین، زنان در بخش اجتماعی بیشتر در وزارتخانهها و ادارههایی حضور دارند که کارشان به بهداشت و آموزش مربوط میشود. این الگو معمولا در سازماندهی و مشارکت در سطح باهمستان نیز دیده میشود.
از سوی دیگر، زنان و مردان معمولا به موضوعات یکسان اما از دریچه جنسیت مینگرند. برای مثال، در بحث مسکن و جوامع کوچک انسانی، زنان نیازهای جنسیتی خاص خود را دارند. و در میان زنان نیز، گروههای مختلف نیازها و اولویتهای متفاوتی دارند که در مراحل مختلف زندگی و بسته به ساختار خانواده آنها تغییر پیدا میکند.
اهمیت سازماندهی محلی
توجه دولتها و نهادهای خارج از دولت نسبت به اهمیت سازماندهی عمومی زنان در سطح باهمستان در حال افزایش است. این وضعیت به ویژه در مواردی برجستهتر است که زنان خود سازماندهی تامین خدمات را بر عهده دارند. یکی از برجستهترین نمونهها در زمینه خودیاری سازمانیافته زنان واکنش آنها به بحران اقتصادی پرو در شهرهایی مثل لیما است. این زنان برای بقای خود و خانوادهشان گروههایی را با نام «آشپزخانه محلی» و «یک شیشه شیر» به راه انداختند و برخی از فعالیتهای این گروهها در ادامه به شکلگیری طرحهای آموزشی در زمینه رهبری و بهداشت منجر شد. اما باید توجه داشت نقش زنان در سازماندهی باهمستان به خودیاری و راهبردهای بقا محدود نمیشود، و در نبود منابع یا پشتیبانی سیاسی یا حرفهای، زنان در مدیریت باهمستان راه به جایی نخواهند برد.
مسائل جامعه وقتی به برنامههای سیاستگذاری راه پیدا میکنند که گروههای قدرتمند و سازمانیافته در جامعه این مسائل را شناخته و مطرح کنند. در دو دهه گذشته، ادغام مسائل جنسیتی و بهرهگیری از دیدگاه زنان در سیاستگذاری و برنامهریزی فقط با حضور مستمر نیروی سازمانیافته زنان ممکن شده است. این وضعیت با سازماندهی جداگانه زنان، ائتلاف گسترده با مردان، و ایجاد شبکههای فراگیر برای حمایت از عدالت اجتماعی و تغییر برای رسیدن به برابری در سیاستگذاری تحقق یافته است.
برنامهریزی با نگاه جنسیتی
تجربه و شیوه استفاده زنان از محیط شهری با مردان فرق دارد و در نتیجه اولویتهای آنها در بحث خدمات و زیرساختها نیز متفاوت هستند. با این وجود، نیازها و منافع زنان، که بخشی از کاربران شهرها هستند، به ندرت در سرمایهگذاریها یا سیاستگذاریهای شهری بازتاب پیدا میکنند. با توجه به حضور کمرنگ زنان در روندهای تصمیمگیری برای برنامهریزی شهری، این وضعیت چندان جای تعجب ندارد.
بنابراین، به تاکید میتوان گفت مسئولان برنامهریزی و سیاستگذاری، چه زن باشند و چه مرد، باید به موضوع جنسیت توجه داشته باشند تا دیدگاه زنان نیز در این روند لحاظ شود و زنان به حضور در روند برنامهریزی ترغیب شوند. در قسمت پایانی، چند نمونه از نیازهای جنسیتی در برخی از بخشهای شهری بررسی میشود.
جمعبندی
شکلگیری راهکارهای شهرگردانی توجهها را به مسائل گستردهتر در زمینه تنوع و مشارکت شهروندی جلب میکند. زنان تنها گروهی نیستند که در روندهای برنامهریزی و سیاستگذاری به حاشیه رانده میشوند. برای بهرهگیری کامل از توان و خلاقیت انسانی در مشارکت شهروندی، شهرها باید فضایی فراگیر داشته و تنوع اجتماعی را بپذیرند. در چنین دیدگاهی، مردم صرفا کارگر نیستند، بلکه نقشهای دیگری نیز دارند و میتوانند کاربر یا مشتری باشند، از فضای شهر لذت ببرند، یا در این روند مشارکت داشته باشند.
شهرگردانی حساس به جنسیت نباید فقط مسئولیت زنانی باشد که در سمتهای دولتی یا برنامهریزی حضور دارند. بلکه همه متخصصان شهری باید به اهمیت توسعه برنامهریزی جنسیتی توجه داشته باشند. بخشی از این توسعه به تحلیل مسائل و مشکلات با دیدگاه جنسیتی مربوط میشود. بخش دیگر درک ظرفیتها و نقاط آسیبپذیری انواع مشارکتکنندگان و نقاط ضعف و قوت انواع اشخاص دخیل در این روند است. به این ترتیب، دیدگاه بخش گستردهای از مردم در این روند لحاظ میشود، حتی اگر این کار نیازمند استفاده از راهکارهای مشاورهای، مشارکتی، و برنامهریزی و تخصیص زمان بیشتر برای ارتباط با گروههای خاص در میان مردم باشد. این گروهها گاه زنانی هستند که از دید برنامهریزانِ بیتوجه به جنسیت دور ماندهاند و گاه کودکانی هستند که نمیتوانند صدای خود را به آسانی به گوش مسئولان تصمیمگیرنده برسانند.
سیاستگذاری یا برنامهریزی آگاه و هشیار به تفاوتها و تنوعهای جنسیتی موضوعی نیست که خود به خود در میان متخصصان، چه زن و چه مرد، گسترش یابد. باید مسئولان تصمیمگیری در دولتهای محلی، سمتهای دولتی، یا نهادهای برنامهریزی را تشویق کرد تا دورههای آموزش شغلی و مهارتی را در این زمینه برگزار کرده و رویههای عملیاتی و فرهنگ سازمانی مناسب را برای گسترش راهکارهای حساس به جنسیت و مشارکت فراگیر نهادینه کنند.